آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

دلنوشته ای از ترس ......

این روزها چقدر راحت و آرام تر خوابــــــت می برد گل ناز من . چند دقیقه ای شیــــــره جانم  را می خوری و بعد چشمانت آرام بسته می شوند ! یک رویای عمیق و شیرین در راه ست ... و من مسرور از این آرامـــــــش تو ، این به خواب رفتن معصومانه ات . و نگران و دل غمگین برای خوابِ آن روزهایِ در پیش رویی که این شیره ی جان را ، نداری . فکر کردنش را صبر ایــــــــوب لازم ست ، چه رســــد به موعد آمدنش ، به انجام دادنش . کاش تحملــــــــش را داشته باشم ، داشته باشی . کاش بتوانم ، بتوانی . نمی دانم . اصلا شاید بمـــــیرم از غم آن روزها ، از درد فراقش ، از زخم خواستن های تو و اشک و آه امتناع کردن های خودم . آن روزها را دوست ندارم . چک...
25 دی 1392

امروز ما

سلام به نفس مامان گل شقایق خوشحالم که بهتر شدی فدات شم ایشالا که دیگه هیچ وقت مریض نشی نه شما و نه هیچ کوچولویی الهی آمین دیروز از صبح حس عکاسی بهم دست داده بود اما صبح که مشغول غذا درست کردن بودم بعدم شما خوابت گرفت و خوابیدی منم منتظر کنارت دراز کشیدم تا بیدار بشی و چند تا عکس ازت بگیرم قربونت برم وقتی بیدار شدی با کلی ذوق لباس تنت کردم تا ازت عکس بگیرم اما میگه دخملی یکجا بند میشد همش دنبالش میدوییدم بیشتر عکسا تار شده عیبی نداره کودکی دیگه !!!! خلاصه هنوز کارمون تموم نشده بود که مامان محبوبه تماس گرفت و گفت میخوان بیان پیشمون ما هم بساط عکاسی رو جمع کردیم و منتظر نشستیم وقتی اومدن شما کلی ذوق کردی ماه مهربونم اینم عکسای دختر...
25 دی 1392

به بهانه 14 ماهگی

سلام دلبر شیرینم عزیزدلم این روزا حسابی دلبری میکنی کلی هم به مامان شقایق وابسته شدی نفس من  از حوضه دیدت خارج بشم گریه میکنی گاهی احساس خوبی بهم دست میده اخه منم خیلی بهت وابسته ام یجورایی جونم به جونت بسته عزیزم تازگیها یاد گرفتی همونجایی که نشسته ای صورت خوشگلتو برمیگردونی به پشت سرت نگاه میکنی بعد به من و میگی دالی الکی دستت میذاری رو گوشت و خیلی جدی میگی الو سجاد خودتم میگی نیست  خیلی بانمک میگی مامان و پشت سرم میای خیلی هوای منو داری اگر ببینی دارم ظرف میشورم فورا میای گریه میکنی و دستور میدی که از اشپزخانه بیایم بیرون دختر نازم میخواد همش کنارش بشینم و بازی کنیم تا بهت میگم آوینا بریم آب بازی میدو...
9 دی 1392

14 ماهگی

سلام نازنین مامان 14 ماهگیت مبارک نفسم دختر خوبم پا به پای ما راه میاد خیلی خوب خودتو کنترل میکنی قربونت برم توی حرف زدنم کلی پیشرفت کردی خانم باادبم مدام میگه سلام وقتی سی دی خاله ستاره میبینی قبل از تموم شدنش خودت میگی تموم دیگه بس دیدی حفظ شدی گلم بهت میگم تو عزیز کی هستی میگی سجاد البته من دارم باهات کار میکنم که بگی مامان بله اینجوریاست اینم عکس شب یلدا که به اتفاق خاله فریده و خاله فروغ  خونه مامان جون عفت بودیم        این عکسام همین الان ازت گرفتم محبوبم تازه از حمام بیرون اومده فدات شم             ...
4 دی 1392
1